نیاز

درخواست کمک

نیاز

درخواست کمک

سلام بر منتظر

عصر جمعه است ....

و آسمان گسترده........... فرشتگان ابرها را بر پهنه آن می کشانند.کمی کبود .....کمی سفید ..... کمی نیلی ....

بگذار به تو بنگرم گرچه عظیم در خرد جا نگیرد..... ولی بگذار این بار خرد در نگاه عظیم تو به تلالو درآید.

ای نظر کرده..................تنها به انتظار نیم نظری هستم..............

کی میآیی ؟ کی ؟

نامه به عشق

سلام آقا جان

من یک دیوانه ام...

امروز همه به تو سلام میدهند. من هم... یعنی ای کاش که سلام مرا بپذیری...

کاش فطرس از بوی گند تعفن من فراری نشود. و بالهایش از سنگینی گناهان من آتش نگیرد.

چقدر به اشک محتاجم ... چقدر به یک سیلاب تند و رگبار بی امان باران محتاجم ... یعنی زنگار قلب سیاه من با این باران پاک میشود؟

من دیوانه ام ....

عقلم به حکمت و مصلحت  قد نمی دهد. و مثل قبل تر ها آنقدر عاشق نیستم که با سکوت بگذرانم. ذهن چموش و بی پروا و بی ادب من پی بهانه می گردد.

من بیمارم.... من دیوانه ام.....اصلا من به هر دردی که مبتلایم...!!!

امروز همه را واله و شیدای تو دیدم

امروز در خانه اهل بیت باز بود

امروز کسی مثل من دنبال معجزه بود....

خدایا تو شاهد باش من دست نیاز بر آستانت برآوردم

امروز یعنی عاشورا حسینت را شفیع قرار دادم

من مرگی حسینی می خواهم.....

من شفا می خواهم............................

آه اگر کنم آنچه نباید.......................... این نوشته را سند میآورم.............................

10/ 11/ 1385

سلام بر تاریکی

سلام دوستان

شنیدن کی بود مانند دیدن................................  

به در خواست دوستی که خواستار دانستن مشکلم شده بود :

من و همسرم عاشق هم بودیم. با عشق زندگی مشترک را شروع کردیم ..............تازه نفس در ابتدای راه .............

پس از تولد فرزندمان با شنیدن خبر بدی ....................( فوت یکی از دوستان صمیمی.............و قتل فرزند یکی از همکارانم) دچار شوک روحی شدیدی شدم.

به گونه ای که وحشتناک ترین و سخت ترین لحظات عمرم را سپری کردم.

امروز به مدد دارو و درمان کمی بهتر شده ام.................. پس از ان دچار افسردگی بسیار شدیدی شدم که ادامه زندگی از من سلب شد. به گونه ای که حتی توان نگهداری از کودک دلبند م را نیز نداشتم.

والدینم به کمکم شتافتند تا بلکه راه نجاتی پیدا شود. همسرم به علت ادامه تحصیل و کار در خارج از کشور است  من اکنون تنها در اینجا روزگار میگذرانم. هیچ...............................

همه چیز رنگ باخت. نه توان دارم.......... نه حوصله.......................... و خیلی زود........................

این افسردگی لعنتی حتی مرا از من گرفت..........برایم دعا کنید

چه کسی فکرش را میکرد.....................من با ان همه انرژی........شادابی........امید...........