وقتی حالم بده با انبساط زمان رو برو میشم
و نمی دونم چه خاکی به سرم بریزم
وقتی حالم خوبه با سرعت بی امان زمان مواجه ام
و نمی دونم چطور فرصت ها رو شکار کنم
ولی در مجموع حال خوب رو به حال بد ترجیح میدم
................
وای
شبهای قدر نزدیکه
و من تا سالهای قبل می رفتم تا یوسف بخرم
و اسمم تو لیست خریداران باشه
اما
امسال
....؟؟؟؟؟؟
می گم وقتی آدم یه عشق الهی و آسمانی رو با یه عشق مجازی و زمینی معاوضه کنه نتیجه اش میشه همون بلایی که سرم اومد:
بدبختی ...درماندگی ... سرگردانی.... حیرت....
خب برای من با اون همه ادعا....!!!
کاش هیچ وقت به زور چیزی رو طلب نمی کردم
اگه چیزی نداشتم اما خدا رو که داشتم و این یعنی همه چیز
اما حالا مثلا همه چیز دارم ولی خدا رو ......!!!!
اینه که چند وقته روی آرامش نمی بینم و قرص روی قرص به ظاهر برای تسکین اعصاب و.......
افسوس...
هر روز این ذهن لوس و ننر و مسخره من به یک چیز گیر میده
هر روز هوسی ... وسوسه ای...خواهشی....
هر ثانیه اظطراب و تلاطم
به نظر شما بهترین راه برای تنبیه این ذهن مریض و بیمار چیست؟