نیاز

درخواست کمک

نیاز

درخواست کمک

قاب عکس

 

امروز وقتی که روی تخت دراز کشیده بودم  نﮕاهم افتاد به قاب عکس روی دیوار . حدود سه سال قبل  وقتی که اولین عکس مشترک رو ﮔرفتیم.  سعی کردم  دوباره با دقت به عکس نﮕاه کنم . دلم میخواست خود جند سال قبلم رو کشف کنم.

صورتی کشیده ... سفید و کمی رنﮓ ﭙریده ..... أرام و بی صدا ..... با ارامشی خاص ......

یوسف ﭙشت من ایستاده .... شانه هایم را محکم ﮔرفته. میخندد. استوار و مطمئن. مثل کوه می ماند. هنوز هم برایم بشتوانه و ارامش دهنده است.

 

احساس من احساس کودکی است که مادرش را ﮔم کرده . و ارامش از دست رفته خود را طلب میکند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد