نیاز

درخواست کمک

نیاز

درخواست کمک

هوس بعدی

گفتیم یه بچه

و خداوند این موهبت رو تو دستمون گذاشت

اما داستان به همینجا ختم نشد.................. در حالیکه هنوز تشنه محبت بودیم............... و تازه با امید و آرزوی رو به فرداها.................همه چیز به ریخت

امروز خسته و تنها رو به پنجره نیمه باز زمان نشسته ام                ....کودکم در آغوشم ............. و ثانیه ها را میشمارم تا کی به ساعت و روز و ماه و سال مبدل شوند.................... و من پایان داستان را سریعتر ببینم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد